My Lost Love
For my best Love
از چه بنویسم؟؟ یا از دلی که سوتو کور است؟ از زمین بنویسم یا از زمان یا از یک نگاه مهربان؟ از خاطراتی که با تو در باران خیس شد؟ یا از غزلهایی که هیچ وقت سروده نشد؟ از چه بنویسم ؟؟ از نامه هایی که هیچوقت بسویت نفرستادم ؟ یا از ترانه هایی که هرگز برایت نخواندم؟ از چتری که هرگز زیر آن نایستادیم؟ یا از بدرودی که هرگز بر زبان نیاوردیم؟ من عاشق بیابانی هستم که هرگز قسمت نشد با هم در آن قدم بزنیم… من دل بسته درختی هستم که فرصت نشد اسممان را رویش حک کنیم….. من منتظر پنجرهایی هستم که عطر تو را دوباره به من نشان دهد…. ما گذشتیم و گذشت آنچه تو با ما کردی سهم من از دوری تو چیزی جز دلتنگی به اندازه دریاها ،نگاهی تاریک همچون شب های بدون مهتاب و لحظه هایی که ثانیه به ثانیه میگذرند نیست .پس ای دوست بشنو صدای دلتنگی مرا شب شرابی خوردم و مستی مرا در بر گرفت / دوریت آمد به یادم هستی ام آتش گرفت . . . به اندازه دیوونه های دیوونه خونه عشق، دیوونه وار دیوونتم دیوونه !
امشب همه چيز رو به راهه باورت مي شه؟ ديگه ياد گرفته ام شبا بخوابم با يه ارامبخش تو نگران نشو همه چي رو ياد گرفتم راه رفتن تو اين دنيا رو هم بدون تو ياد گرفته ام ياد گرفتم كه چه جوري هق هق گريه هامو بي صدا كنم تو نگران نشو....... همه چي رو ياد گرفتم . ياد گرفتم كه چطور با تو باشم بي ان كه تو باشي . ياد گرفتم نفس بكشم بدون تو و بي ياد تو . ياد گرفته ام كه چطور نبودنت رو با روياي با تو بودن وجاي خاليت رو با خاطرات با تو بودن پركنم . تو نگران نشو همه چي رو ياد گرفتم . ياد گرفتم كه بي تو بخندم .....ياد گرفتم كه بي تو گريه كنم وبدون شونه هات ياد گرفتم كه ديگه عاشق نشم ياد گرفتم كه ديگه دل به كسي نبندم و مهم تر ازهمه ياد گرفتم كه با يادت زنده باشم و زندگي كنم اما هنوز يه چيز رو ياد نگرفتم كه چگونه براي هميشه خاطراتت رو از صفحه ي دلم پاك كنم ؟ فروغ چشم پر آبم تو هستی / دلیل اینکه بیتابم تو هستی / اگرچه آدمی ناچیز هستم / خدا را شکر دنیایم تو هستی
سلامتی اونی که با این که در مورد هزار تا چیز صحبت میکنه ولی تو فکرش فقط یه چیزه “عشقش” یادش بخیر با هم میرفتیم ماهیگیری اون ماهی های زیادی تور میکرد به من میخندید و میگفت: یعنی نمیتونی ۱ دونه ماهی بگیری؟ لبخندی زدم و گفتم: “من ماهیمو خیلی وقته تور کردم . . . “
من در سرزمینی زندگی میکنم که به آدم عاشق میگن کودن و احمق و به آدم هفت خط میگن مرد زندگی . . .
با کسی نباش که از بی کسی اش مینالد با کسی باش که در جمعِ کسان تو را میخواهد . . . حاصل عشق کلاغ به مترسک ؟؟؟ ویرانیه یک مزرعه بود !!!!!!!!!!! اینو همیشه در خاطرت بسپار !!؟؟ همیشه برای کسی بمیر که برات تب کنه . ... ... ... ..,,~”::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::::”~,, این رو همیشه یادت باشه !!! گل تشنه در هوای بارانی انتظار باغبان را نمی کشد میروم ، اما نمیپرسم ز خویش ره کجا ؟ منزل کجا ؟ مقصود چیست ؟ بوسه میبخشم ولی خود غافلم کاین دل دیوانه را معبود کیست . . . ؟ نه از تنهایی میترسم نه از تنها ماندن ترسم ازتنها بودن در کنار دیگری است… پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم چشمانش را باز کرد..دکتر بالای سرش بود.به دکتر گفت چه اتفاقی افتاده؟دکتر گفت نگران نباشید پیوند قلبتون با موفقیت انجام شده.شما باید استراحت کنید..درضمن این نامه برای شماست..! سلام عزیزم.الان که این نامه رو میخونی من در قلب تو زنده ام.از دستم ناراحت نباش که بهت سر نزدم چون میدونستم اگه بیام هرگز نمیذاری که قلبمو بهت بدم..پس نیومدم تا بتونم این کارو انجام بدم..امیدوارم عملت موفقیت آمیز باشه.(عاشقتم تا بینهایت) دوست داشتن هميشه گـــفتن نيست گاه سکوت است و گاه نگــــــاه ... غـــــريبه ! اين درد مشترک من و توست که گاهي نمي توانيم در چشمهاي يکديگــر نگــــاه کنيم. به روی گونه ام تابیدی و رفتی مرا با عشق سنجیدی و رفتی تمام هستی ام نیلوفری بود تو هستی مرا چیدی و رفتی من نه آنم که روم جز تو پی یار دگر / یا بجز تو شوم طالب دیدار دگر نگاه تو سیب است و من نیوتنی بیچاره ، بی خواب از کشف جاذبه مردی مقابل گل فروشی ایستاد.او می خواست دسته گلی برای مادرش که در شهر دیگری بود سفارش دهد تا برایش پست شود . چه روزگاری هست !!! . . . من تورا دوست دارم تو دیگری و دیگری مرا لیلی چون بریده شد ز مجنون میریخت ز دیده در مکنون i love you (f) but i know you dont رفت از نظر و، ز دل نرفت این غلط است
از آسمانی که همیشه در حال عبور است؟
تو بمان با دگران وای به حال دگران . . .
عشق یعنی خون دل یعنی جفا عشق یعنی درد و دل یعنی صفا عشق یعنی یک شهاب و یک سراب عشق یعنی یک سلام و یک جواب عشق یعنی یک نگاه و یک نیاز عشق یعنی عالمی راز و نیاز
... ... ... ..,,-“:::::::::::::::/::::::/:::::::::::::::::::::::::::::::-,::-,::”-,
... ... ...,-“:::::,-“:::/:::::/::::::/:|::::::...:::::::::::::::::::::::::::... ... ........
... ... /::::::::::|::::::|:::::|:::::::::::::::::::::::::||::::::::::::|:/::::::|::
... .../:::::::::::::::::::::::'”,:::::,:::::::::::::::|:|::::::::::,//::::::/::::
... ../::::::::::::::'::::::-,:::”-,”-,::-,”-,,:::::::::/:|::::::,-“//::::::::::::::
... ./:::::::::::::::::”,-,,::|”~-,,,:”~-”: :”-,::::/: :/:::,-“: :/::,-/:::,-“:::/
... /::::::::::::::::::/,__”-,: : ,,-~”,”',-,: : ::/: :/:,-“,-~,”-,”:/:,,-“:,-//'
... |:::::::::::::::::/:o:::o: :,,-“/. ,-“:.|: : : : “: -'”:/./,--,”.'|”/::::::|-“
...|::::::/:::::::::/::/|:::|.: : .|'|(@)|..|.|: : : : : : : :|(@||;;;|././:|::
...|::|:::|::::::::/::'-':::'-,': : '''~'_/,/: : : : : : ,: :'-'-¯-'~': |:::|:::|
...|::|:::|::::::::/::::|:::::'|: : : “' ¯: : : : : : : : : :: : : : : : /::::'::|
...|::|:::|:::::::/:::::|:::::': : : : : : : : : : : : : : :': : : : : :/::::::|::|
... :|:::|::::::|::::::|::::::|,: : : : : : : : : :____,: : : : : : :,-“:::::::|:
... .'|::|::::::|::::::||::::::'~,: : : : : : : :'-***': : : : ,,~”:::::::::|
... ...':|:::::|::::::/.|::::::|: : “~,: : : : : : : : ,,-~,”::::::':::::::|:/
... ... .\:::::|”~,/-,|:::::::|: : : : ¯”~,-,,,-~”:::,,-'::::::::-,,_::|/
... ... ..',,::|~--'-~:::::::|: : : : : : |::|,,-~”¯..__::::::::... .'|
... ..,~”': : |: : : : : ::::::|: : : : : : |¯”'~~”~,”,: : :::::::|... /
..,-“: : : : : :|: : : : : :::::::|: : : : : : : : : : : : “~'-,:::::::|,
..|: : : : : : : |: : : : : : |::::|,,: : : : : : : : : : : : : :”-,-::::|:
..| : : : : : : : : : : : : : |::::|:'-,: : : : : : : : : : : : : : :”-',|: :|
تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو فدا کنی..ولی این بود اون حرفات..حتی برای دیدنم هم نیومدی…شاید من دیگه هیچوقت زنده نباشم.. آرام گریست و دیگر چیزی نفهمید…
دختر نامه رو برداشت.اثری از اسم روی پاکت دیده نمیشد. بازش کرد و درون آن چنین نوشته شده بود:
وقتی از گل فروشی خارج شد ٬ دختری را دید که در کنار درب نشسته بود و گریه می کرد. مرد نزدیک دختر رفت و از او پرسید : دختر خوب چرا گریه می کنی ؟
دختر گفت : می خواستم برای مادرم یک شاخه گل بخرم ولی پولم کم است . مرد لبخندی زد و گفت :با من بیا٬ من برای تو یک دسته گل خیلی قشنگ می خرم تا آن را به مادرت بدهی.
وقتی از گل فروشی خارج می شدند دختر در حالی که دسته گل را در دستش گرفته بود لبخندی حاکی از خوشحالی و رضایت بر لب داشت. مرد به دختر گفت : می خواهی تو را برسانم ؟ دختر گفت نه ، تا قبر مادرم راهی نیست!
مرد دیگرنمی توانست چیزی بگوید٬ بغض گلویش را گرفت و دلش شکست. طاقت نیاورد٬ به گل فروشی برگشت٬ دسته گلی گرفت و ۲۰۰ کیلومتر رانندگی کرد تا خودش آن را به دست مادرش هدیه بدهد.
یادمان باشد سر سجاده عشق؛
جز برای دل محبوب دعایی نکنیم
یادمان باشد اگر خاطر مان تنها شد
طلب عشق ز هر بی سرو پایی نکنیم
مجنون چو ندید روی لیلی از هر مژهای گشاد سیلی
هر آنکه از دیده برفت ز دل برود،
Power By:
LoxBlog.Com |